-
من آقا شدم
یکشنبه 27 آبانماه سال 1386 16:09
شلام شلام من اومدم من یه پسر کاملا خوب و آقا شدم !!! هر چی مامان میگه میگم چشم ! هر کار بدی میکنم بعدش میگم ببخین !!! وقتی صدام میکنن میگم بلی !!! خلاصه که کلی با ادب و مهربون شدم !!! کمتر اذیت میکنم ! بیشتر سرم به خراب کاری گرمه !!! وقتی بابا میاد خونه ازش میخوام که آبمیوه گیری ٬ مخلوط کن ٬ چرخ گوشت و جارو برقی رو...
-
نبات مریض شده
دوشنبه 14 آبانماه سال 1386 12:04
شلام به همه !!! من مریض شدم ! یعنی اول مامانم مریض شد خیلی بد سرماخورد منم که حساسسسسسسسسسس هی رفتم پیشش و نازش کردم مامان خیلی سعی کرد که من مریض نشم ولی شدم دیگه حالا من هی سرفه میکنم و عطسه دیروز با مامان و بابا سه تایی رفتیم دکتر و کلی داروهای بدمزه برام نوشت ! ولی من پسر خوبی هستم و داروهامو میخورم و مامانمو اذیت...
-
یه نبات غرغرو
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1386 11:25
شلام من امروز یه عدد نبات غرغرو هشتم خودمم نمی دونم چرا ؟؟؟؟ خوب دلم میخواد یه روزایی پسر بدی باشم و همش غر بزنم !!! اینکه چی شده و چمه دیگه باید مامان خانوم کشف کنند که البته ایشون سرکار تشریف دارند ! من دلم برای مامان و بابا تنگ شده !
-
دوست جدید من !
سهشنبه 17 مهرماه سال 1386 12:42
شلام به همه خوبید ؟؟؟ منم خوبم بابا بالاخره از مشافرت اومد ! من پریدم بغلش و یه عالمه با هم بازی کردیم ! شوغاتی موغاتی خبری نبود ! به هر حال اومد ! اومدنش خودش بهترین سوغاتی برای من و مامان بود ! بابای مهربونم خیلی دوستت دارم و دلم میخواد همش بپرم بغلت تا با هم از تو آشپزخونه مخلوط کن و آبمیوه گیری رو برداریم و بازی...
-
دوستای جدید
شنبه 7 مهرماه سال 1386 16:02
شلام به همگی !!! من با مامانم رفته بودم مهمونی ! اونجا چند تا دوست پیدا کردم ! مامان من با این دو تا دوست جدید چیکار کنم مامان من خجالت میکشم مامان من این دوستمو بیشتر دوست دارم مامان خودت گفتی که باهاشون دوست باشم من میخوام فقط با این دوست باشم بابام رفته مشافرت من همش بهونه گیری میکنم ! هزار تا راه پیدا کردم برای...
-
منت کشی
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 13:41
شلام به همگی من خوبم ! شما هم خوبید ؟؟ مامان و بابا با هم آشتی کردن من خیلی خوشحال شدم ! یعنی بابا اومد منت کشی ! نه ببشخید اول زنگ زد وقتی دید که مامان تحویلش گرفت اومد منت کشی ولی ما همچنان در منزل مامان میم به سر می بریم و هر شب بابا میاد منت کشی البته مامان با بابا قهر نکرده ها ولی وقتی داشتن حرف میزدن شنیدم که...
-
مامان غمگین
شنبه 31 شهریورماه سال 1386 14:51
شلامممممممممم !!! چیه خوب مامانم اصلا حال و حوصله نداره ! یه کوه غصه تو دلش قلمبه شده ! هی گریه میکنه و من و ناز میکنه ! هی میگم مامان گریه نکن ! دلم میگیره ! بازم گریه میکنه ! دلم برای بابام تنگ شده ! مامان بیا من و ببر پیش بابا ! میدونم که خیلی دلت کوچیکه و نمی تونه مثل دل من دوری بابا رو تحمل کنه ! مامان زود بیا...
-
لباس گشاد من !
دوشنبه 26 شهریورماه سال 1386 14:54
شلام به همگی ! خوبید ؟؟؟ از دست این مامانم چی بگم که هر چی بگم کمه ! رفته برای من یه لباس خریده ! اندازه بابام ! البته الان عکسش همراهم نبود ! بعدا یه عکس ازش براتون میزارم یه کم بخندید ! میگم آخه مامان این چه لباسیه ! میگه وای چقدر تپلت کرده ! خوب معلومه که لباس گل و گشاد تپلم میکنه ! حالا دیگه عرضی نیست ! برم یه کم...
-
جشن تولد بابا !
شنبه 24 شهریورماه سال 1386 15:17
شلام به همگی ! وای که جاتون خالی دیروز تولدت بابام بود البته من یادم نبود مامان عصری اومد گفت حسینی بیا لباس بپوش به بهانه ی خونه ی مامان میم بریم بیرون خرید کنیم ! منم که ددری از خدا خواسته اجازه دادم مامان لباس تنم کنه و رفتیم بیرون ! اول رفتیم خونه ی مامان میم و چون مامان روزه بود اونجا موندیم و افطار کردیم بعد...
-
بابای غرغرو
چهارشنبه 21 شهریورماه سال 1386 15:21
شلام من بازم اومدم ! نمی دونید دیشب چقدر خوش گذشت ! مامان میم برام آش جو درست کرده بود منم از بسکه خورده بودم شیکمم باد کرده بود مثل شیکم آقاجونم (بابای بابام ) اومده بود جلو بعدشم که مامان سمی اومد دنبالم و با هم رفتیم خونه ! توی راه مامان برام ۱ سک سک خرید که توش یه بادبزن بود من توپ میخواستم ! خلاصه رسیدیم خونه !...
-
مقدمه
سهشنبه 20 شهریورماه سال 1386 15:32
سلام علیکم نبات هستم ! ۲۰ ماهه ! یه مامان خوب دارم یه بابای خوب تر ( الانه که مامانم اخم کنه ) ! با اینکه تمام زحمات زندگی به دوش مامانمه و همیشه مامانم برای من اسباب بازی و توپ و لباس میخره ولی به شدت بابایی هستم خوب تقصیر من چیه اینجوریم دیگه مامان چپ چپ نگام نکن دیگه اینم عکس منه برای اینکه بیشتر منو بشناسین ! حالا...